رونیارونیا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

برای موش موشکم

خبرهای ضد ونقیض هفته 32

سلام مموشی مامان خبر دیروز رو که یک شوک بود ننوشتم چون امروز میخواستم برم دکتر گفتم با هم برات بگم عزیزکم دیروز رفتم سونوی داپلر دیگه سونویی نمونده که مامانی نرفته باشه انواع واقسامش رو رفتم اون هم فقط به خاطر مطمئن شدن از سلامتیت که خدا رو هزاران بار شکر سالم بودی اما قسمت جالب این سونو این بود که دکتر گفت نی نی تون پسره داشتم شاخ در میاوردم گفتم اخه به من گفتن دختره اون هم تو سونوی 4 بعدی اما این دکتر معتقد بود که نه پسره خلاصه مامانی فکر کن من تو ماه هشت بعد از کلی خریدن وسایل دخترونه بفهمی نی نیت پسره قرار گذاشتم دیگه چیزی نخرم تا به دنیا بیای اما مامان جون امروز جواب سونو رو برای خانم دکتر بردم کلی تعجب کرد و گفت من سونو میکنم تا مط...
29 خرداد 1391

به مناسبت روز پدر

عزیز مامان سلام امروز روز پدر هست دخترم و به یمن وجود تو احسان من هم پدر شده از همین جا این روز رو بهش تبریک میگم و امیدوارم روزی برسه که با هم قدر دان زحماتش باشیم من امسال این زحمت رو میکشم و از طرف شما هم بهش تبریک میگم جیگرم اما تبریک به پدر خودم و بابابزرگ شما بابای عزیزم از راه دور دستان پر مهرت رو می بوسم و این روز رو صمیمانه بهت تبریک میگم  خیلی دوست دارم و بسیار مشتاق دیدارتون هستم                                         &n...
13 خرداد 1391

تشکر از دختر مامان

کوچولوی مامان دیروز تو پست قبلی برات نوشتم کم تکون میخوری جیگر من بعد از نوشتن این پست دمار از روزگار مامان در آوردی تا تونستی تکون خوردی و بازی کردی تازه یک کار جدید هم یاد گرفتی نمی دونم کجای اون وجود کوچیکت هست که قلمبه میشه از شکم مامان میزنه بیرون مرسی عزیزم که مامان رو از نگرانی در آوردی هزار تا بوس نثار وجود کوچک و نازنینت مامانی ندیده خیلی خیلی دوست داره وای به روزی که دیگه  ببینتت
2 خرداد 1391

ویزیت ماه هفتم

دلبند مامان سلام کجایی دیروز و امروز خیلی ساکتی و ضربه هات آروم شدن ما که شنبه ٣٠ اردیبهشت رفتیم دکتر. دقیقا ٢٨ هفته هست که تو دل منی  همه چیز خوب بود ولی نسبت به ماه قبل وزن اضافه نکرده بودم که این نگرانم کرد و خانم دکتر شربت تقویتی داد و گفت خوب استراحت کن مامانی خوب رشد کن دیگه این سه ماه اخر موقعه اضافه کردن خود نی نی هست پس خوب به خودت برس منم سعی میکنم خوب بخورم به قول دایی رضا خوردن هم دیگه کاری داره اخه دایی رضا به زنم به تخته ماشاالله ماشاالله خوش خوراکه اگه کنار من بود هم من کلی وزن اضافه کردم هم ایشون به بهانه من دخترم امتحانات دایی هم شروع شده امتحان نهایی داره یراش دعا کن خوب بده برای خودمون هم دعا کن ادامه را...
1 خرداد 1391

به مناسبت نزدیک شدن به روز مادر

عاقبت در یک شب از شب های دور کودک من پا به دنیا می نهد آن زمان بر من خدای مهربان نام شور انگیز مادر می نهد بینمش روزی که طفلم همچو گل در میان بسترش خوابیده است بوی او چون عطر پیک یاس ها در مشام جان من پیچیده است پیکرش را می فشارم در برم گویمش چشمان خود را باز کن همچو عشق پاک من جاویدباش در کنارم زندگی آغاز کن... مامان عزیزم روزت مبارک
1 خرداد 1391

آماده کردن اتاق دخترم

سلام عزیز دلم مامانی داریم برات اتاقت رو درست میکنیم بالاخره تخت وکمدت هم رسید ولی تا اماده شدن کامل اتاق عکساشو نمیزارم عزیزکم خاله هات خیلی برات زحمت کشیدن هم یرای شما هم برای من همین طور عمو ایمان که با بابایی بیچاره شدن تا تخت و کمدت رو آوردن بالا اونم ٥ طبقه دست همگیشون درد نکنه امیدوارم که روزی با هم بتونیم زحماتشون رو جبران کنیم خاله نسترن هم حدود یک ماه ونیم پیش ما بود و امروز دیگه رفت و باز مامانی تنها شد  کلی برای اتاقت زحمت کشید و چیزای قشنگ درست کرد و ایده های قشنگ داد فقط از این خوشحالم که اینجا بود خبر خوبی شنیدیم و اونم قبولیش تو آزمون وکالت بود همونی که ازت خواسته بودم براش دعا کنی که مطمئن هستم این ...
27 ارديبهشت 1391

ورود به سه ماهه سوم

عروسکم سلام خوبی مامانی تبریک رفتیم تو سه ماهه سوم و این یعنی شمارش معکوس داره شروع میشه مامانی دیگه داره کم کم هوا گرم میشه و این گذران این روزها رو سخت میکنه ولی پایان قشتگی داره شب ها هم عزیزم سخت میگذره مامانی بغضی وقتها لگدای محکمی میزنی مثل الان که دارم می نویسم  دایی رضا میگه مثل من ورزشکاره  اخه دایی رضا والیبالیسته ولی دختر من بوکسور فعلا که تو کار بوکس و ورزشهای رزمی هستی امیدوارم همیشه همین طور پر قدرت باشی عزیز دلم مامان جون هنوز تخت و کمدت نرسیده وقتی برسه با خاله نسترن اتاقت رو درست میکنیم بعد عکساش رو برات میزارم اینم یک بوس گنده برای دختر مامان عزیزم فعلا باید برم دوست دارم خیلی زیاد ...
17 ارديبهشت 1391

انتخاب اسم

دختر خودم سلام قربونت بشم که دیگه نمیزاری مامانی شب ها بخوابه به هر پهلویی که میخوابم جنابعالی به همون جا لگد میزنی که مجبور میشم جابجا بشم و دوباره آش همون و کاسه همان ولی دلبرکم این کارات هم قشنگه تازه بابایی هم شبا باهات صحبت میکنه بهت میگه بخواب الان شبه داره آموزش شب و روز رو بهت میده عزیزکم یک قران سر گرفتم که این جوری که حساب کردم اگه روزی یک حزب بخونم با توجه به تاریخ تولدت که حدودا ٢١/٥/٩١ هست ان شاالله تموم میشه حالا میرسیم به اسم مامان جون سه تا اسم برات انتخاب کردیم(ترنم پیشنهاد مامانی،مارال پیشنهاد بابایی، یاسمین پیشنهاد خاله ها و البته دایی رضا،) با سه تا اسم صدات کردیم قرار بود با هر کدوم که عکس العمل نشون بدی اسمت ...
6 ارديبهشت 1391