رونیارونیا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

برای موش موشکم

نی نی ما دختر شد

سلام دخترم اره عزیز دلم بالاخره معلوم شد دختری ٢٤ اسفند رفتم اخرین سونوگرافی سال ٩٠ که بهترین خبرها رو شنیدم سالمی مشکلی نداره و دختری تازه بابایی و خاله نسرین هم اومدن تو بعد جواب رو بردم پیش دکتر که اون هم همون حرفا رو زد فرداش هم رفتم ازمایش غربالگری سه ماه دوم دختری داریم میرسیم به نیمه راه سال ٩٠ هم داره تموم میشه الان اخرین جمعه ساله و سه شنبه اول فروردین ٩١ سال دیگه ان شاالله جیگری هم هست و تازه به امید خدا ٦-٧ ماهه هستی..به امید آن روز..... از چهارشنبه سوری هم بگم که خیلی شلوغ بود همه به من میگفتن تو چرا اومدی بیرون برای نی نی بده ولی همش بزن وبرقص بود و از ترقه خبری نبود عزیزم فعلا باید برم شام بخورم میدونم که ...
26 اسفند 1390

ششمین ویزیت و حال وهوای اسفند

کوچولوی من سلام قشنگم چیکار میکنی؟ خوبی؟ مامانی دوباره رفتم دکتر و سونوگرافی اخه موچولوی من خوب وای نمیسته که معلوم بشه چیه خانوم دکتر این دفعه گفت به احتمال زیاد دخمری هر چی باشی عزیزی ولی نی نی خودم باید زودتر معلوم بشه چی هستی چون میخام برات کلی چیزای خوشگل بخرم یه مشکلی داشتم که بیشتر برای این رفتم دکتر که خدا رو شکر تا حد زیادی برطرف شده یه کوچولوی دیگه هم حل بشه دیگه تمومه عزیزکم البته ٢٤ اسفند دوباره باید برم ازمایش و سونوگرافی از حال و هوای عید برات بگم نزدیک عیده من هم به کنک خاله عزیزت خونه تکونیم تموم شد یک خورده هم خرید کردم یک کم دیگه مونده البته این رو بگم که دیگه دکمه های شلوارم بسته نمی شه الان چهار ماه نی نی و م...
13 اسفند 1390

دومین مسافرت

سلام گلم خوبی کوچولوی من؟ یک عالمه خبر دارم نی نی خودم کلی برات وسیله خریدم بزار از اول بگم عزیزم روز چهارشنبه ١٩/١١/٩٠بود که بلیط داشتیم برای تهران.البته این رو هم بگم که هوا خیلی بد بود و هواپیمامون می خواست تهران نشینه و برگرده کرمان که خدا رو شکر سالم به زمین نشستیم مامان جون ،خاله نسترن و دایی رضا تهران بودن اخه خاله نسترن امنحان داشت. صبح پنج شنبه ٢٠/١١/٩٠با دایی جون و مامان جون رفتیم خرید وای که چقدر خوب بود رفتیم خیابون بهار .حالا عکس اولین وسایلی که برات گرفتم رو میزارم امیدوارم که کوچولوی من خوشش بیاد. پنج شنبه بعدازظهر هم بیرون رفتیم حسابی خسته شده بودیم راستی تا یادم نرفته بگم وسایلی که برات می گرفتم رو دایی جونت حمل میکر...
2 اسفند 1390

خاطراتی برای موش موشک

موش موشی مامان                                                                 سلام خوبی موشی من؟ ایشالله که خوب باشی .مامانی برای هفته دیگه باید بریم پیش خانوم دکتر اخه دیگه سه ماهت کامل میشه به قول خاله نسرین از اندازه انجیر داری در میای میشی موز بعدش خاله نسرین میگه باید بشی هندونه اخه تو نی نی سایت نوشته بود هفته ١...
12 بهمن 1390

جنسیت موش موشک

جوجوی من الان چون حدودا ١٠ هفته ایی سن داری هنوز جنسییتت مشخص نیست ولی حس من میگه پسری هرچند که برای من اصلا فرقی نمیکنه مهم اینکه پاستوریزه باشه ...
6 بهمن 1390

مسافرت ها در بارداری

عزیزکم اولین مسافرتی رو که با شما تجربه کردم بدون اینکه بدونم وجود داری بود در ایام تاسوعا عاشورا بود که رفتم ولایتمون شاهرود همون جا بود که فهمیدم خودم تنها نیستم یک نفر دیگه هم باهامه البته تنها رفته بودم و بابایی نبود که از همون جا بهش خبر دادم خلاصه تا اومدم کل شاهرود فهمیدن چون با مامانیم اومدم حالم اصلا خوب نبود مامانی بیچاره هم حدود دو هفته بود و بعد رفت. ...
26 دی 1390

بی بی چک

سلام کوچولویی کنجدی من فکر کنم که من اولین مامانی باشم که فقط به جواب بی بی چک اکتفا کرد و دیگه ازمایش نداد و وقتی رفتم دکتر با یک سونو گفت که مطمئنا حامله ایی و احتیاج به ازمایش نیست
21 آذر 1390

اغاز یک وبلاگ

موشی من این وبلاگ را با تمام احساسم برایت می نویسم .از لحظات نبودنت ..... امیدوارم هدیه خوبی برایت باشد. موش موشک من الان شما یک ماهه و نیم هست که مهمون دلم شدی هنوز نمی دونم دختری یا پسری ولی می دونم خیییییییلی خیییییییلی عزیزی
20 آذر 1390
1