رونیارونیا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

برای موش موشکم

بدون عنوان

1393/4/2 12:13
198 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دختر عزیزم

این بار 7 خرداد حرکت کردیم رفتیم یزد و فردا صبح  راه افتادیم به سمت شاهرود این 11 مسافرتی بود که دخترم می رفت و از الان میشه اسمش رو گذاشت مارکوپولو

تا حالا به بابا احسان  میگفتن دانشجو پروازی ولی از وقتی دخترش به دنیا اومده دیدن که نه بابا کسه دیگه ایی هم هست که با وجودی که 2 سال از زندگی پر برکتش می گذره اما 11 بار رفته مسافرت

این به به نسبت دفعه های پیش که با بابا میرفتیم بیشتر موندیم چهارشنبه هم که 14 خردا بود و بابایی تعطیل بود گذری به گرگان زدیم اونم یک روزه اونجا هم خیلی خوش گذشت صرف نظر از این که کل چهارشنبه هوا بارونی بود اونم چه بارونی از جنگل های توسکستان رفتیم  که بسیار زیبا بود جای همه خالی روز پنچ شنبه هم  رفتیم بندر ترکمن اونجا هم خوب بود بعد از ظهر هم راه افتادیم  به سمت شاهرود حدود ساعت 7 شب بود که رسیدیم در نظر داشته باشین که فرداش هم 1000 کیلومتر راه اومدیم به سمت کرمان

این عکس مال قبل از شاهرود رفتنه ببین چقدر نازی

اینجا تو راه رفت هستیم اصرار داشتی بری عقب منم گذاشتم عقب و کمربندت رو بستم

جمعه هم با جمع همیشگی رفتیم پیر میشی بسیار هوا سرده و مطبوع بود جای همگی خالی

دو تا عکس بعدب حاضر شدی که بریم جشن ها شعبانیه مولودی کلی اونجا قر دادی البته اخرش که دیگه خودمونی شدی بماند که یک جاش شکلات پرید تو گلوت و حسابی حالمون رو گرفتی

این عکس هم بندر ترکمن هست

اینم تو راه برگشتن از گرگان جنگل توسکستان

اینجا هم دخترکم دست انداخته گردن بابایش تا عکس یادگاره بگیرن  بابایی در حال درست کردن چایی دودی

 

پسندها (2)

نظرات (0)