رونیارونیا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

برای موش موشکم

وقتی که امام رضا می طلبد

1393/5/11 17:42
251 بازدید
اشتراک گذاری

چند روزی بود که بابا احسان اصرار داشت بریم شمال و شاهرود و من به خاطر گرمایی هوا قبول نمی کردم یک جورایی از مسافرت خسته شده بودم اخه حدود یک ماهه که از مسافرت اومدیم و دوباره.....

خلاصه از بابا اصرار بود و از مامان انکار تا اینکه بالاخره زور بابا چربید و پیشنهاد داد بریم مشهد دو روزی بمونیم و بعد بریم شاهرود و من هم از خدا خواسته

پنج شنبه  دوم مرداد بود که حرکت کردیم به سمت مشهد با قطار جمعه حدود ساعت هشت صبح بود ک رسیدیم روز جمعه هوا خیلی خوب بود بعد از کمی استراحت رفتیم به سوی حرم

خیلی حال داد بعد از چند سال یک دفعه ایی اون با دخترت که اون هم اولین بار بود می رفت خلاصه که خیلی خوب بود

بعد از ظهر هم رفتیم باغ وکیل اباد که واقعا قشنگ بود به جز شام شبش که از رستوران گرفتیم و کلی دلمون درد گرفت

 

شنبه هوا گرمتر بود حتی با وجود ماه رمضان و گرمی هوا باز هم حرم شلوغ بود ولی بابا احسان شما رو برد جلو و تونستی ضریح رو از جلو زیارت کنی

بعد از ظهر هم روباره رفتیم خرید سوغاتی و اتلیه که دخترم عکس گرفت و بعد هم نماز مغرب و عشا رو تو حرم خوندیم جای همگی خالی واقعا با صفا بود بعد هم کمی تو فضای باز حرم نشستیم و رونیا بانی نی همسن خودش کمی بازی کرد ساعت 1 هم بلیط داشتیم برای شاهرود

پ.ن عکسای این پست بعدا اضافه می شود

پس تا بعد

بالاخره اومدیم برا گذاشتن عکس

اینجا توی قطار در راه رفتن به مشهد

فقط رونیا رو داشته باشین چه جوری روزنامه میخونه

این عکس ها هم توی مسیر رفتن به مهمانسرا و حرم گرفتیم

این هم عکسهای باغ وکیل آباد

پسندها (1)

نظرات (0)