رونیارونیا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

برای موش موشکم

ما برگشتیم

1393/6/3 9:46
866 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از یک مسافرت طولانی حدودا یک ماهه به مشهد و شاهرود ما به اغوش گرم پدر و خانه  برگشتیم البته طولانی شدن این مسافرت بیشتر به دلیل از شیر گرفتن دخمری بود وگرنه که ما خیلی خیلی زود دلمون برای آقای پدر تنگ میشهخندونک

کلی بهرها بردیم از حضور پدر و مادر و صد البته خاله و یک دونه دایی رونیا

رونیا هم کلی بازی کرد با همسن و سال های 20 سال از خودش بزرگتر

کلی هم پیک نیک رفتیم  3 تاش رو فقط هفته اول رفتیم که دو تاش رو بابااحسان همراهمون بود

مهمونی هم رفتیم همون که گفتیم یک نی نی 20 روزه داشت دیگه از اون به بعد تا میخاستیم بریم بیرون رونیا می گفت نی نی یعنی بریم خونه نی نی

شاید بچم می خاست شیر خوردن نی نی رو ببینه بلکه لذت اون روزها براش تداعی بشه

مهمون هم داشتیم کلی دوستای مامانی

اما اتفاق خوشی که افتاد این بود که با کمک خاله نسترن دخترم خیلی اشتهاش باز شد و خیلی بهتر غذا میخوره  که البته زحمت ها کشیده شد و گرماها خورده شد در این راه چون دخمرمون کله ظهر میرفت توی حیاط اب بازی و زحمت این کار با خاله نسترن بود که از همین جا مراتب تشکر خود را کتبا به این خاله گرامی اعلام میداریم

البته خاله نسرین هم بیکار نبود در کنار بچه داری برای مادر بچه هم خیاطی می کرد از ایشون هم تشکر میکنم

و مامانی که مسئول بی مزد  و منت اشپزی رو برعهده داشت مامانی متشکریم خیلی زیادبوس

بابایی هم که دیگه نگو دخترم رو عاشقش کرده چه جور

البته نقش دایی رضا در این میان از همه کم رنگتر بود البته اگه یک ماه دیگه می موندیم اون هم از پا در میومد

برگشتن هم مثل چندین بار گذشته بابایی شرمندمون کرد و ما رو 1000 کیلومتر رسوند دم در خونهمحبتخجالت

 

با هم تصویری خاطرات این روزها رو مرور میکنیم

این عکسها و عکس بعدی همون پیک نیک هایی هست که گفتم

کنار رونیا مینا هست که رونیا صداش میکرد مین مین و خیلی دوسش داشت

در راه برگشت از یکی از همین پیک نیک ها سری هم زدیم به عارف بزرگ بایزید بسطامی

این هم قایم شدن رونیا که قایم موشک شده بازی این روزاش

اما  امان از پا تو کفش بزرگترا کردن این دخمری اونم تو کفش دایی رضا با سایز 42 تعجب

و کفشهای 10 سانتی خاله نسرینتعجب

این هم یکی از همون حیاط رفتن های رونیا و خوردن افتاب گردون محصول باغچه خونه اون هم به صورت خود رو

این لباس ها رو هم شخصی نذر سید کوچولوی  خونمون کرده بود نذرتون قبول باز هم از این کارا بکنید

و این هم پارک کودک و بازی دخترم

والبته اب دادن گلها و یک بازی دیگر

خدایا برای تمام لحظات شادی که در زندگیم قرار دادی ممنونم برایش پایانی قرار نده

پسندها (2)

نظرات (1)

سحر
24 شهریور 93 10:25
ان شاءالله که همیشه به گشت و سفر و شادی.
مامان موش موشک
پاسخ
ان شاالله که روزهای شما هم پر از شادی و موفقیت باشه