بیست و هفتمین ماه
خیلی وقته دیگه از ماهگردا برات ننوشتم دلیلش هم اینه که حس میکنم قشنگیش به اینه که تولد سالی یک بار باشه
اما قضیه این ماه فرق میکنه چند وقتی هست که مدام فیلم تولدت رو نگاه میکنی و باهاش کلی حال میکنی حتی شمع ها رو فوت می کنی (شمع های خیالی) دست میزنی میرقصی...خلاصه که تصمیم گرفتم برا 25 مهر 27 ماهگیت رو جشن بگیرم و بادکنک بچسبونم و ... تا تو حس تولد برات تداعی بشه گلم
اما کارهایی که دخترم در این دو سال و سه ماه یادگرفته بینهایته گاهی با خودم میگم یعنی آدما تو این دوسال اینقدر آموزش میبینن چه قدرتی داره انسان
الان دیگه خیلی حرف میزنی خیلی با خودت بازی میکنی البته خیلی هم لجبازی میکنی گاهی دیگه مامان هم کلافه میشه
تا وقتی کرمانیم عشق اول و آخرت بابا احسانه (جدیدا به گوش بابا ور میری شدید بوسش میکنی میکشی) ولی امان از وقتی بریم شاهرود دیگه خاله نسرین همه چیزت میشه م همه کارها با اونه
جوراب ها و کفشات کاری که خودت کامل بلدی انجام بدی و بپوشی البته اینجوری
از نمایشگاه کتاب هم برات این کتابها رو گرفتیم که خیلی آموزنده بود از همون کتابا یاد گرفتی که بشقاب غذات باید خالی بشه و بعد الهی شکر بگی
این هوش چین هم بعد از کلی گشتن پیدا کردیم که خیلی خوب بود و با اینکه مال سه سال به بالا بود سریع با یک دفعه بازی کردن کامل یاد گرفتی
خلاصه اینکه شیرینی زندگیمون شدی عسلم دوستت دارم هوارتااااااااا
خدا جونم ما همش یک خدا داریم پس مواظب خودت باش