آغاز راه رفتن رونیا

موش موشی سلام خوبی قربونت برم

دختر طلای من آغاز تاتا تی تی کردنت مبارک یک ماهی میشد که دیگه کنار مبل و پشتی شروع کردی به راه رفتن همون موقع که شاهرود بودیم این کار رو شروع کردی مامانی هم تند تند پاهات رو چرب میکرد تا قوت بگیره دستش درد نکنه خدایی خیلی مفید بود بعد از اون جند روزی هست که جند ثانیه ایی بدون کمک وایمیستی از دیروز (٥/٧/٩٢)هم که چند قدمی بر میداری مبارکت باشه گلم

٢ خرداد بود که برای اولین بار تنهایی وایستادی و ٥ مهر برای اولین بار بدون کمک گرفتن از پشتی و مامان وبابا

از حال و هوای این روزا برات بگم که خیلی شیطون شدی و یک لحظه نمیشینی دست من وبابا رو میگیری و میخای که کمکت کنیم و رات ببریم و دور خونه بچرخی و فضولی کنی شیطون

فعلا پروسه دندون در اوردن متوقف شدی دندونات به خاطر قطره آهن سیاه شده که به همین خاطر بردیمت پیش دندون پزشک که پیشنهاد زدن مسواک رو داد البته هنوز شروع نکردم برات

از غذا خوردنت هم بگم خدارو شکر بهتر شده دیگه ماست رو هم میخوری و این رو مدیون شیده دختر همسایمون هستم که اومد خونمون و ماست خورد و شما رو به هوس انداخت نمی دونی اون روز با چه اشتهایی ماست می خوردی اشاره میکردی فقط ماست

از میوه ها هم انار و هندونه و انگور رو خیلی دوست داری مثل بابا احسان

خیلی خیلی بابایی شدی و این رو هر کسی در اولین برخورد می فهمه وقتی بابا میاد خونه دیگه از بغلش پایین نمیای و نمیزاری حتی غذا بخوره

هر عکسی ببینی اگه آشنا باشن بوسشون میکنی البته اولین بار این کار رو باعکس بابا کردی وقتی شاهرود بودیم ناقلا

هر کاری بهت بگم سریع انجام میدی هنوز هیچ کلمه ایی نمیگی نمیدونم اولین کلمه ایی که میخای بگی چیه ولی حدس میزنم بابا باشه با این اوضاع و احوال. ما که شانس نداریم بگی مامان

فعلا عکسی ندارم بزارم برای دردونه ام به زودی در اولین فرصت میزارم

فقط میتونم بگم همیشه شاد و سلامت باشی و خدایا شککککککککککککککرت