رونیارونیا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

برای موش موشکم

اتمام 15 ماهگی

1392/7/25 20:42
163 بازدید
اشتراک گذاری

رونیا جونم از روزی که بالهای قشنگت رو تو اسمونا گذاشتی و زمینی شدی ١٥ ماه گذشت نمی گم همش شیرین و خوب بود چون روزای بدی هم داشت روزهایی که مریض بودی روزهایی که دل درد داشتی و تمام بعدازظهر رو گریه میکردی بدون هیچ وقفه ایی و ما نمی دونستیم چیکار کنیم هر چی دارو و داوای خونگی می دونستیم بهت دادیم تا بالاخره اون روزا تموم شد بعد نوبت به بالا اوردنات شد انقدر که هر کی میدیدت تعجب میکرد و شما رفلاکس داشتی چقدر پیش دکتر امینی رفتم برای این موضوع که با دادن یک شربت خدا رو شکر کم کم بهتر شدی اره مامان این روزها گذشت اما روزای شیرین هم زیاد بود مخصوصا این روزا که با هر کارت ما کلی میخندیم و سختی اون روزا از تنمون بیرون میره

یکی دیگه از روزای سخت رو سه شنبه ٢٢ مهر بود که تجربه کردیم تو سرماخورده بودی وتب داشتی البته خیلی زیاد نبود بابا هم به خاطر شب بیداری نرفته بود اداره داشتی شیر میخوردی که نمی دونم چی شد یک دفعه تو یک حالت موندی و دیگه تکون نخوردی فقط نفس می کشیدی نمی دونی من و بابا اون لحظه چی کشیدیم و چند بار خدا رو صدا زدیم شک کردیم که نکنه خدایی نکرده تشنج باشه خلاصه سریع رسوندیمت بیمارستان که خدا رو صد هزار بار شکر دکتر گفت که مشکلی نبوده و یک سرماخوردگی هست که باید کلی دارو بخوری خدا رو شکر الان خیلی بهتری فقط کمی سرفه میزنی اره مامان روزای سخت هم میگذره

اما یک جمله معروف هست که میگه

خدارو شکر سخت می گذرند سخت نمی مانند

بعد از این همه درد و دل دخترم اغاز شانزدهمین ماه زندگیت مبارک

راستی فردا ٢٦ مهر تولد دایی رضاست    دایی جون تولدت مبارک قلبقلبقلبقلبقلبقلبقلب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)