مهمونداری و سفر به بندر عباس
سلام و صد تا سلام بالاخره بعد از گذشت یک هفته اومدم تا بنویسم ماجرا از اون جایی شروع شد که دوست بابا عمو مهدی تصمیم گرفت با خانواده بیان کرمان روز تاسوعا حرکت کردن و ساعتای 4 بعداز ظهر رسیدن یک کوچولو هم داشتن بجز اقا مهدیار که چند ماهی ازت کوچکتره ولی قلدرتر و از اونجایی که تو برخورد اول هلت داد دیگه ازش میترسیدی چه جور و حاضر نشدی دیگه باهاش بازی کنی ولی با مهدیار میونت بهتر بود کلا با بزرگتر از خودت بیشتر میسازی عاشورا هم رفتیم ماهان اما باغ شازده بسته بود و نتونستیم بریم تو و ناهار رو توی پارک خوردیم اما دو روزی اینجا بودن هفته پیش درست پنج شنبه 15 آبان راه افتادیم رفتیم بندر عباس البته م...
نویسنده :
مامان موش موشک
17:51