رونیارونیا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

برای موش موشکم

مهمونداری و سفر به بندر عباس

1393/8/22 17:51
439 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و صد تا سلام

بالاخره بعد از گذشت یک هفته اومدم تا بنویسم

ماجرا از اون جایی شروع شد که دوست بابا عمو مهدی تصمیم گرفت با خانواده بیان کرمان روز تاسوعا حرکت کردن و ساعتای 4 بعداز ظهر رسیدن

یک کوچولو هم داشتن بجز اقا مهدیار که چند ماهی ازت کوچکتره ولی قلدرتر و از اونجایی که تو برخورد اول هلت داد دیگه ازش میترسیدی چه جور و حاضر نشدی دیگه باهاش بازی کنی ولی با مهدیار میونت بهتر بود کلا با بزرگتر از خودت بیشتر میسازی

عاشورا هم رفتیم ماهان اما باغ شازده بسته بود و نتونستیم بریم تو و ناهار رو توی پارک خوردیم

اما دو روزی اینجا بودن هفته پیش درست پنج شنبه 15 آبان راه افتادیم رفتیم بندر عباس البته ماشینمون مشکل داشت و مجبور شدیم با ماشین عمو بریم خیلی هم جامون تنگ بود ولی خوش گذشت

ظهر بود که رسیدیم و رفتیم مهمانسرا بعداز ظهر هم گشتی توی شهر زدیم تا فرداش که عازم قشم شدیم

آب و هوا خیلی بد بود همش طوفانی بود شانس اوردیم که تونستیم از دریا رد بشیم این عکس ها مال وقتی که سوار لندی گراف بودیم

اما قشم کلی خرید کردیم برای دختر گلم هم شلوار و بلیز و عروسک و ساعت خریدیم خیلی خوشگلن خیلی هم بهت میان هزار ماشاالله

ظهر شنبه هم راه افتادیم به سوی کرمان

عمو مهدی و خانواده هم صبح یک شنبه رفتن

پسندها (2)

نظرات (1)

نهال
22 آبان 93 18:02
اینکه واقعا مموشیه نازی عزیزم خدا حفظش کنه به ما هم سر یزن
مامان موش موشک
پاسخ
مرسی خاله جون حتما میام پیشتون