رونیارونیا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

برای موش موشکم

چند تا خاطره جا مونده

1392/12/1 15:16
237 بازدید
اشتراک گذاری

سلام  گل گلی

چند تا از کارات رو بگم که من و بابایی شاخ در اوردیم البته یکم مال قبل عذر تقصیر

اولیش شهریورماه 92بود حدودا یک سال و دو ماه داشتی رفته بودیم شیر بخریم برگشتن میخاستی دبه پر از شیر رو بهت بدیم تا باهاش بازی کنی خوب مامانی نمیشد دیگه  دختر ما هم با من و باباش قهر کرد پشتت رو کرده بودی به ما و هر چی من وبابا صدات میزدیم  روت رو بر نمی گردونی و فقط خیابونا رو نگاه میکردی نمی دونی چقدر خندیدیم نیم وجبی قهر کردن هم بلدی ناقلا و ما نمی دونستیم

دومی یک روز با مامانی و خاله نسرین چت می کردیم و تو داشتی سیب می خوردی مامانی بهت گفت به من بده تو هم دستت رو بردی جلوی لپ تاپ که بگیره و چون مامانی نگرفت تو هم کلی گریه کردی حالا مگه ساکت میشدی مامانی هم زود رفت یک سیب اورد و گفت من دارم دخترم فکر میکرد سیب رو میشه از پشت کامپیوتر این همه کیلومتر فرستاد یعنی میشه روزی بشه این کار رو کرد مخترعین به فکر ما غربت نشینا باشین

سومی هم یک روز این مامان بیچاره نیم ساعت شما و بابایی رو تنها گذاشت وقتی برگشت با این صجنه روبرو شد

حالا از من حرص خوردن و از پدر و دختر خندیدن

البته این بازی اکثر اوقاتت شده الان

یک کار جالبی هم که انجام دادی بود که بعد از جابجایی یک شمع تو متوجه بنود اون شمع در جای قبلیش شدی و با اشاره از من پرسیدی کجاست؟؟؟؟؟ من رو بگو هاج و واج نگات میکردم !!!!!!!!!

وتو این جابجایی کوچولو رو فهمیده بودی هزار الله و اکبر

خدایا تا بینهایت شکرت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان هستی
1 بهمن 92 14:13
چه خوشکله اتاقت
مامان موش موشک
پاسخ
مرسی