حرکت به سوی استقلال
دردونه من دیگه خودش از خواب بیدار میشه میاد پیش مامان وباباش
خیلی باحاله همین جور در حال غر زدن و گریه کردن از تخت میای پایین و میای پیش ما اخ فدای اون استقلالت رونیا جونم
دیگه این که غذا ها و مخصوصا چای رو خودت سعی میکنی بخوری میوه حتی پرتقال و لیمو رو به صورت چهار قاچ خودت میخوری و یک عالمه کارای دیگه اهان داشت یادم میرفت علاوه بر کلاه شلوارت رو هم سعی می کنی خودت بپوشی نمی دونی چقدر میخندیم به جای اینکه شلوار رو پات کنی پات رو تو شلوار میکنی یعنی انقدر پات رو میاری بالا تا بره توی شلوار
خیلی خیلی خوشحال و گاها دلگیر میشم از این استقلالت چون دیگه کمتر به من احتیاج پیدا می کنی و به خودی خود از من دورتر اما اگه از نظر کار هم مستقل بشی می دونم که از نظر عاطقی حالا حالا ها به من وابسته ایی مثل خود من که هنوز مامانم برام یک چیز دیگه هست مایه ارامش کامل
الان داری از حموم میای بیرون با بابا رفته بودی فعلا بای