خداحافظ سه ماهگی و آغاز چهار ماهگی

سلام عزیز دل مامانی

خیلی حرف برا گفتن دارم البته اگه شما اجازه نوشتن بدی مامانی الان جوجه سه ماهه من لالا کرده امروز یک شنبه 23 مهر 91 هست و سه شنبه گل مامان سه ماهش تموم میشه و وارد 4 ماهگی میشه ان شاالله 100 ساله بشی مامانی

این رو بگم که خیلی خانوم تر شدی کمتر اذیت میکنی و حدود نیم ساعتی روی زمین میخابی یه چیز دیگه که من وبابایی باهاش کیف میکنیم اینه که برامون بی صدا میخندی و میخای صحبت کنی یعنی دهنت رو باز میکنی یک کار دیگه هم بلدی خودت رو لوس میکنی لب های نازت رو غنچه میکنی 

عزیزکم من دانشگاه قبول شدم و چهارشنبه ها کلاس دارم تو پیش مامانی(مامان بابا) میمونی وقتی از دانشگاه میام بهت میگم سلام مامانی لبات رو غنچه میکنی و گریه میکنی بمیرم برات ناراحتی که مامانی تنهات میزاره ببخشید نازگلم خودم هم ناراحتم که چرا ثبت نام کردم اخه شما خیلی کوچیکی و احتیاج به مراقبت زیاد داری مامانی پاییز شروع شده غصه ام از اینه که سرما بخوری قول میدم مراقبت باشم تو هم از خدا بخواه که سرما نخوری جیگرم

در پایان هم چند تا عکس از فینگیلمون راستی بابایی صدات میکنه خوشگل بابا ،خیلی هم دوست داره اگه از من بیشتر نباشه کمتر نیست مامان بزرگ شدی قدردان زحماتش باش وقتی هم استفراغ میکنی خیلی ناراحت میشه خیلی

چند روزی بود که خیلی استفراغ میکردی میخاستیم بریم مشهد وشاهرود که به همین خاطر نرفتیم

با آرزوی سلامتی همیشگی برات 

مامانت 

مامانی عاشق این عکسته

در حال گوش دادن به حرفای بابا

قربون دهنت که تو خواب بازه

مامانی من که تو حاملگی هر چی هوس کردم خوردم