رونیا نشستن را آموخت
دختر گل من میشینه اره عزیزکم از سه شنبه ١٥ اسفند ٩١ در سن ٧ ماه و ٢٠ روزگی برای چند دقیقه میشینه و مدت این نشستنش روز به روز زیاد میشیه خدایا هزاران هزار بارررررررررررررررررررررررررررر شکرت
دیروز مامانی نشستی و کارتون حسنی رو دیدی خیلی این کارتون رو دوست داری و تا میگم حسنی به لپ تاپ نگاه میکنی یک کار ناز دیگه هم که عمه شیرین بهت یاد داده اینه که تا بهت میگن رونیا بوس بده دستت رو دراز میکنی تا بوس کنن قربون دختر از خود راضیم بشم تازه پاهات رو هم که بوس میکنیم کلی کیف میکنی ناقلا
وقتی هم میشینی پاهای کوچولوت رو میگیری این کار رو هم مامانی بهت یاد داده
اینم عکساش
رونیا جونی در حال دیدن انیمیشن حسنی
مامان صداش میزنه و رونیا برمیگرده
چند روز پیش از طرف بیمه برامون کلاس گذاشته بودن مجبور شدم یک هفته ای صبح ها تنهات بزارم وقتی میومدم بغض میکردی و می زدی زیر گریه حالا گریه نکن کی گریه کن بعدش هم شروع می کردی یه شیر خوردن مگه دیگه ول میکردی الهی بمیرم برات که اینقدر مامانی شدی از اون روز دیگه نمی تونم یک لحظه از جلوی چشات دور شدم حتی بغل بابایی هم اروم نمیشی و میخای همش بغل مامانت باشی قربون گل دخترم بشم چشم عزیزکم دیگه یک لحظه هم ازت جدا نمیشم
دختر عزیزم هزاران هزار بار شاکر خدا هستم که فرشته ایی کوچولو مثل تو رو به ما داده رونیا جیگرم با تو من به قدرت بی پایان و بی نظیر خدا پی بردم از تو هم متشکرم به خاطر این لطفتت
در پناه او سالم و شاد باشی گل من