خونه تکونی و اسفند 91
شیطون مامان چطوره خوبی
مامانی مطمئن هستم برعکس مامان وبابات که خیلی اروم هستند تو از اون بچه های شیطون روزگار میشی
از همون روز اول یک جیغ هایی می کشیدی که نگو حالا هم مگه میزاری مامان از پیشت تکون بخوره فکر کن با این اوضاع من چه طوری خونه تکونی کردم صبح ها زود از خواب بیدار میشدم ظهر نمیخوابیدم و شب ها هم مشغول بودم تازه از بهمن هم شروع کردم اره گلم بالاخره تموم شد خریدامون رو هم تقریبا کردیم برای شما هم لباس خریدیم خلاصه آماده آماده هستیم تا با شما بریم به استقبال سال 92
راستی وقتی رفته بودیم توی یک مغازه که من مانتو بخرم خانوم مغازه دار و همسرش شما رو بغل کردن و بردن ازت عکس گرفتن شما هم خانومی کردی و گریه نکردی
سال 91 هم داره تموم میشه 10 روز ازش مونده این سال هم با همه خوبیها و بدیهاش قشنگیها و زشتیهاش داره میره خوشحالم از اینکه پایان خوبی داره
دختر من اگه پست اسفند سال قبل رو بخونی نوشتم تو سال دیگه 6-7 ماهه میشه و ارزوی امسال رو داشتم خدا رو شکر به این آرزوم رسیدم و فرشته من 25 اسفند یعنی 5 روز دیگه وارد نهمین ماه زندگی زمینیش میشه بازم شکررررررررررررررررررررررررررررررررررررت
زیبای من جمعه 18 اسفند اولین مهمونی رسمیت رو رفتی توی تالار بود از طرف اداره بابا دعوت بودیم و شما تا تونستی اذیت کردی من وبابا همش رات میبردیم اخر هم نذاشتی درست و حسابی شام بخوریم واولین نفر اومدیم خونه اونجا همکارای بابا بغلت میکردن و شما غریبیت میکرد و گریه میکردی خلاصه بیخود نیست میگن ((بچه داری سر داری)) فکر کنم این جور جاها باید اصلا نریم
اینم عکس خانوم کوچولوی ما در مهمونی