رونیارونیا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

برای موش موشکم

خونه تکونی و اسفند 91

1391/12/20 16:59
416 بازدید
اشتراک گذاری

شیطون مامان چطوره خوبی

مامانی مطمئن هستم برعکس مامان وبابات که خیلی اروم هستند تو از اون بچه های شیطون روزگار میشی

از همون روز اول یک جیغ هایی می کشیدی که نگو حالا هم مگه میزاری مامان از پیشت تکون بخوره فکر کن با این اوضاع من چه طوری خونه تکونی کردم صبح ها زود از خواب بیدار میشدم ظهر نمیخوابیدم و شب ها هم مشغول بودم تازه از بهمن هم شروع کردم اره گلم بالاخره تموم شد خریدامون رو هم تقریبا کردیم برای شما هم لباس خریدیم خلاصه آماده آماده هستیم تا با شما بریم به استقبال سال 92

راستی وقتی رفته بودیم توی یک مغازه که من مانتو بخرم خانوم مغازه دار و همسرش شما رو بغل کردن و بردن ازت عکس گرفتن شما هم خانومی کردی و گریه نکردی

سال 91 هم داره تموم میشه 10 روز ازش مونده این سال هم با همه خوبیها و بدیهاش قشنگیها و زشتیهاش داره میره خوشحالم از اینکه پایان خوبی داره

دختر من اگه پست اسفند سال قبل رو بخونی نوشتم تو سال دیگه 6-7 ماهه میشه و ارزوی امسال رو داشتم خدا رو شکر به این آرزوم رسیدم و فرشته من 25 اسفند یعنی 5 روز دیگه وارد نهمین ماه زندگی زمینیش میشه بازم شکررررررررررررررررررررررررررررررررررررت

زیبای من جمعه 18 اسفند اولین مهمونی رسمیت رو رفتی توی تالار بود از طرف اداره بابا دعوت بودیم و شما تا تونستی اذیت کردی من وبابا همش رات  میبردیم اخر هم نذاشتی درست و حسابی شام بخوریم واولین نفر اومدیم خونه اونجا همکارای بابا بغلت میکردن و شما غریبیت میکرد و گریه میکردی خلاصه بیخود نیست میگن ((بچه داری سر داری)) فکر کنم این جور جاها باید اصلا نریم

اینم عکس خانوم کوچولوی ما در مهمونی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

مامان ساینا
22 اسفند 91 13:09
عزیزم خسته نباشی خداروشکر که تموم شد و میتونی 1نفس راحت بکشی من که قصد خونه تکونی ندارم امسال
مامان ساینا
22 اسفند 91 13:10
رونیا جونم شما هم مثل ساینا غریبی میکنی و اینجور که معلومه خونه رو به همه جا ترجیح میدی خاله
عزیزم پیش ماهم بیاین برا عید منتظرتونیم


ممنون خاله جونی که اینقدر به ما لطف داری
گیلدا
26 اسفند 91 8:53
سلام عزیزم.چه دختر نازی.من عاشق همه کوچولوها هستم.انشااله همیشه سالم و شاد باشه.این دختر من هم انقدر شیطون شده که وقتی من یه کاری می خوام انجام بدم چندین بار با هم دعوامون میشه و همش سر درد می گیرم.دیوونه شدم تا خونه تکونی کردم.هنوز خدا بهم رحم کرد که یه روزش رو کارگر گرفتم برای شستشو وگرنه همه مواد پاک کننده رو یکی به خونه ریخته بود


ای جانم