وقتی که امام رضا می طلبد
چند روزی بود که بابا احسان اصرار داشت بریم شمال و شاهرود و من به خاطر گرمایی هوا قبول نمی کردم یک جورایی از مسافرت خسته شده بودم اخه حدود یک ماهه که از مسافرت اومدیم و دوباره..... خلاصه از بابا اصرار بود و از مامان انکار تا اینکه بالاخره زور بابا چربید و پیشنهاد داد بریم مشهد دو روزی بمونیم و بعد بریم شاهرود و من هم از خدا خواسته پنج شنبه دوم مرداد بود که حرکت کردیم به سمت مشهد با قطار جمعه حدود ساعت هشت صبح بود ک رسیدیم روز جمعه هوا خیلی خوب بود بعد از کمی استراحت رفتیم به سوی حرم خیلی حال داد بعد از چند سال یک دفعه ایی اون با دخترت که اون هم اولین بار بود می رفت خلاصه که خیلی خوب بود بعد از ظهر هم رفتیم باغ وکیل اباد که و...
نویسنده :
مامان موش موشک
17:42