دومین ماه سال 93 هم شروع شده و چند روزی ازش گذشته من و رونیا هم همچنان یار یکدیگر هستم از صبح تا ظهر و گاهی هم تا بعدازظهر تا موقعی که بابا احسان از دانشگاه برگرده کاری که این روزها جزء لاین فک زندگیمون شده بردن دختری به پارکه طبق معمول با حرکت دست اشاره می کنه که بریم پارک ما هم که ددری و ازخدا خواسته کلی تو پارک ذوق میکنه مخصوصا تو ماشین وقتی که پارک رو میبینه و میفهمه که رسیدیم ما هم با این ذوق کردناش کلی شاد میشیم خلاصه که آوازمون در شهر پیچیده که بچه ذلیلیم چه جور از اولین حمومی که دخترم رو بردیم در 12 روزگی تا الان هزار ماشاالله هنوز من یادم نمیاد رونیا تو حموم گریه کرده باشه الان هم عاشق حموم و اب بازی ه...