اتمام 15 ماهگی
رونیا جونم از روزی که بالهای قشنگت رو تو اسمونا گذاشتی و زمینی شدی ١٥ ماه گذشت نمی گم همش شیرین و خوب بود چون روزای بدی هم داشت روزهایی که مریض بودی روزهایی که دل درد داشتی و تمام بعدازظهر رو گریه میکردی بدون هیچ وقفه ایی و ما نمی دونستیم چیکار کنیم هر چی دارو و داوای خونگی می دونستیم بهت دادیم تا بالاخره اون روزا تموم شد بعد نوبت به بالا اوردنات شد انقدر که هر کی میدیدت تعجب میکرد و شما رفلاکس داشتی چقدر پیش دکتر امینی رفتم برای این موضوع که با دادن یک شربت خدا رو شکر کم کم بهتر شدی اره مامان این روزها گذشت اما روزای شیرین هم زیاد بود مخصوصا این روزا که با هر کارت ما کلی میخندیم و سختی اون روزا از تنمون بیرون میره یکی دیگه از روزای سخت رو...