رونیارونیا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره

برای موش موشکم

دلنوشته های مادرانه

عزیز مامان سلام میدونم که دیگه حالا صداها رو میشنوی و حتی واکنش نشون میدی چند روز پیش رفته بودیم دنبال تخت و کمد برای شما که یک ماشین بوق بلندی زد دختر من هم همون جا تکون خورد قربونش برم ترسید دیگه نترسی مامان من همیشه پیشت هستم قول میدم امروز صبح هم خیلی تکون میخوردی فهمیدم که گرسنه هستی بلند شدم چند دفیفه رو تخت نشستم اول اروم شدی بعد دیدی این مامان تنبل قصد رفتن نداره دوباره شروع کردی به تکون خوردن که منم سریع پاشودم و صبحانه خوردم عزیزکم این رو هم بگم که دارم چند روزی برات کتاب داستان میخونم تا صدای مامانی رو قشنگ بشنوی و باهاش ارامش بگیری دختر مامان داریم دنبال تخت و کمد برات میگردیم احتمالا تا فردا برات میخریم چون از یک...
23 فروردين 1391

ازمایش غربالگری سه ماهه دوم و اولین تکون دخترم

دختر عزیزم سلام سال نویی خوش میگذره؟ امیدوارم این سال جدید برات سال خوب وخوشی باشه و صد سال بهار رو تجربه کنی دخمری ازمایش غربالگری رو هم ٢٤ اسفند دادم چون نزدیک عید بود سریع جوابش اماده شد و چون خورد به تعطیلات نوروز مجبور بودم صبر کنم تا پنجم که دکترم میومد مطب                                      دختر من تکون خورد                         &n...
17 فروردين 1391

عید 1391

سلام دختر مامانی عید شما مبارک صد سال به این سالها کوچولوی من امیدوارم سال جدید برات سالی پر از شادی و نشاط باشه و سالم و سلامت به دنیا پا بزاری و زندگیمون رو شاد تر کنی اینم عکس سفره هفت سین مامان   ...
3 فروردين 1391

نی نی ما دختر شد

سلام دخترم اره عزیز دلم بالاخره معلوم شد دختری ٢٤ اسفند رفتم اخرین سونوگرافی سال ٩٠ که بهترین خبرها رو شنیدم سالمی مشکلی نداره و دختری تازه بابایی و خاله نسرین هم اومدن تو بعد جواب رو بردم پیش دکتر که اون هم همون حرفا رو زد فرداش هم رفتم ازمایش غربالگری سه ماه دوم دختری داریم میرسیم به نیمه راه سال ٩٠ هم داره تموم میشه الان اخرین جمعه ساله و سه شنبه اول فروردین ٩١ سال دیگه ان شاالله جیگری هم هست و تازه به امید خدا ٦-٧ ماهه هستی..به امید آن روز..... از چهارشنبه سوری هم بگم که خیلی شلوغ بود همه به من میگفتن تو چرا اومدی بیرون برای نی نی بده ولی همش بزن وبرقص بود و از ترقه خبری نبود عزیزم فعلا باید برم شام بخورم میدونم که ...
26 اسفند 1390

هوس های حاملگی

سلام نی نی خودم جیگری چند روز پیش مامانیت هوس انار کرده بود شاید هم تو بودی که انار میخاستی ناقلا ، با بابایی و خاله نسرین رفتیم بیرون دنبال انار، حالا مگه انار پیدا میشد تو اسفند تمام مغازه دارها خندشون گرفته بود بابایی رو هم مسخره کردن میگفتن الان دیگه درختش هم نیست چه برسه به میوش اما مامانی کم نیاورد یادم اومد مغازه ایی هست که آب انار داره گفتم حتما اون داره و بله داشت ولی از نوع یخ زدش بازم بهتر از هیچی بود ولی این هوسه به طور کامل رفع نشده دلم از اون انارهای قرمز شیرین و دونه درشت میخاد که خیلی هم باشه البته هوس خوردن ترشی هم که همچنان پا بر جاست از قره قروت گرفته تا لواشک تمبر هندی و غیره...   امسال کولاک کردم با خوردن م...
18 اسفند 1390

ششمین ویزیت و حال وهوای اسفند

کوچولوی من سلام قشنگم چیکار میکنی؟ خوبی؟ مامانی دوباره رفتم دکتر و سونوگرافی اخه موچولوی من خوب وای نمیسته که معلوم بشه چیه خانوم دکتر این دفعه گفت به احتمال زیاد دخمری هر چی باشی عزیزی ولی نی نی خودم باید زودتر معلوم بشه چی هستی چون میخام برات کلی چیزای خوشگل بخرم یه مشکلی داشتم که بیشتر برای این رفتم دکتر که خدا رو شکر تا حد زیادی برطرف شده یه کوچولوی دیگه هم حل بشه دیگه تمومه عزیزکم البته ٢٤ اسفند دوباره باید برم ازمایش و سونوگرافی از حال و هوای عید برات بگم نزدیک عیده من هم به کنک خاله عزیزت خونه تکونیم تموم شد یک خورده هم خرید کردم یک کم دیگه مونده البته این رو بگم که دیگه دکمه های شلوارم بسته نمی شه الان چهار ماه نی نی و م...
13 اسفند 1390

دومین مسافرت

سلام گلم خوبی کوچولوی من؟ یک عالمه خبر دارم نی نی خودم کلی برات وسیله خریدم بزار از اول بگم عزیزم روز چهارشنبه ١٩/١١/٩٠بود که بلیط داشتیم برای تهران.البته این رو هم بگم که هوا خیلی بد بود و هواپیمامون می خواست تهران نشینه و برگرده کرمان که خدا رو شکر سالم به زمین نشستیم مامان جون ،خاله نسترن و دایی رضا تهران بودن اخه خاله نسترن امنحان داشت. صبح پنج شنبه ٢٠/١١/٩٠با دایی جون و مامان جون رفتیم خرید وای که چقدر خوب بود رفتیم خیابون بهار .حالا عکس اولین وسایلی که برات گرفتم رو میزارم امیدوارم که کوچولوی من خوشش بیاد. پنج شنبه بعدازظهر هم بیرون رفتیم حسابی خسته شده بودیم راستی تا یادم نرفته بگم وسایلی که برات می گرفتم رو دایی جونت حمل میکر...
2 اسفند 1390