سفر دوم و بازهم شاهرود و آغاز حس غریبگی
رونیا مامان دنیای من بازم سلام خوبی دخترم گلم اره بازم رفتیم شاهرود چیکار کنیم وقتی مامانت اهل اونجاست و هوا سرده دیگه کجا میتونیم بریم مسافرت البته این بار با ماشین خودمون بودیم و سه نفری از تاریخ پنج شنبه 2/9/91 تا چهارشنبه 8/9/91 البته مامانی میخاستیم چهارشنبه شب حرکت کنیم بریم یزد بخوابیم بقیه راه رو پنج شنبه بریم که شما دختر مامان چهارشنبه وقتی همه وسایل رو جمع کردیم و آماده حرکت شدیم شروع کردی یه گریه کردن جیغ میکشیدی نمیدونم یک دفعه چیت شده بود ما هم قید سفر شبانه رو زدیم و گذاشتیم برا فردا صبح البته هوا خیلی مه گرفته بود و این گریه شما رو گذاشتیم به حساب حکمت هر چی باشه شما فرشته ایی و از ما بهتر این چیزا رو میفهمی خلاصه صبح ...